جدول جو
جدول جو

معنی په خونی - جستجوی لغت در جدول جو

په خونی
پی خوانی، هم خوانی کردن در آواز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بیماری ناشی از کم شدن گلبول های قرمز خون که با عوارضی مانند رنگ پریدگی، سردرد و اختلال دستگاه گوارش همراه است
فرهنگ فارسی عمید
(پِ اُ یِ)
در گیاه شناسی بنوع پیوان (خطمی درختی) اطلاق میشود
لغت نامه دهخدا
فقد دم، (یادداشت بخط مؤلف)، رجوع به خون شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در سه هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 750 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُهْ خوَ / خُ)
عمل گه خوار و گه خور
لغت نامه دهخدا
(پُ)
حالت و چگونگی پرخون
لغت نامه دهخدا
کسی که دارای خون کافی و وافی باشد مقابل کم خون، خون آلود. یا جگر و دلی پر خون. پر اندوه پر درد دردمند غمزده. یا صورت چهره رخ پر خون. افروخته گلگون. یا مژه چشم دیده پر خون. خونبار
فرهنگ لغت هوشیار
شکم پرستی شکمویی شکم خوارگی پر خوراکی پر خواری گران خواری مقابل کم خوری
فرهنگ لغت هوشیار
بیماری که به علت کم شدن گلبولهای سرخ ظاهر می شود و عوارض آن عبارتست از سردرد، رنگ پریدگی، سرگیجه، ضعف، خستگی، کم خوابی و اختلال جهاز هاضمه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خونی
تصویر پر خونی
حالت و چگونگی پر خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم خونی
تصویر کم خونی
آنمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تکرار ترجیع بند و اشعار مراثی به وسیله ی سینه زنان که پس
فرهنگ گویش مازندرانی
لال گنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم خوش خوان، فرزندی که به نسبت سایر فرزندان به پدر علاقه
فرهنگ گویش مازندرانی
دوباره خوانی، هم سرایی با خواننده ی اصلی در ترجیع بندها
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی خربزه ی زردرنگ و دراز را گویند
فرهنگ گویش مازندرانی
رج+خونی، آواز به نوبت و ردیف خواندن، در زبان فراسی و تبری
فرهنگ گویش مازندرانی
پس خوانی کردن در نوحه
فرهنگ گویش مازندرانی
عمل پیش خواندر موسیقی و روضه خوانی یا تعزیه گردانی، خواندن.، از آوازهای آیینی و مذهبی است که از موسیقی سنتی سایر مناطق
فرهنگ گویش مازندرانی
پی خوان، خواننده ی دوم که ترجیع بند اشعار خواننده ی اول
فرهنگ گویش مازندرانی
هم خوان، پی خوان
فرهنگ گویش مازندرانی